![]() |
3 بفدای مولای غریبمون 4 |
![]() |
هواللطیف
هرچی میخوام ا زیه جا لطف خدارو شروع کنم میبینم قبلتر هم داشته
چه ضایع که همیشه یادم میره
خدایا ببخش این ناشکریها و فراموشیهارو
اگه به اولین خاطره خداییم برگردم احتمالا پنج شیش ساله بودم روپای مامانم خوابیده بودم
اقای مسجد داشت میگفت باید عاشق خدا بود سر رو دامنش گذاشت
و من فکر میکردم یعنی همینجوریکه سرم رو دامن مامانمه واین برای همیشه در ذهن من موند سر در دامن خدا گذاشتن عاشق خدا بودن
حرمهای اقا علی بن موسی الرضا هم با کتیبه ها ی اطرافش اسماالحسنی چیزی که از قدیم یادمه عشقه با اسمالحسنی بود چیزی که الان خیلییییییییییییییی ازش دورم صد رحمت به بچگیمون هرچی لطف خدا بیشتر میشه ما در دوری .فرار ازش سبقت میگیریم
وبعد اشنایی با اقاسید و کانون و مشهد کانون
ویه شب با بچه های کانون که اقا علی بن موسی الرضا عنایت کرد و حس کردم محبتش تو قلبم یه جور دیگه شد و این شروع دیدن مهربونیهای اقام بود شایدهم شروع اذیتهای من و رافتهای اقام
اللهم عجل لولیک الفرج
¤ نویسنده: شمیم یاس